وقتگذرانی در هوای آزاد نیز مانند گوش دادن به موسیقی آرامشبخش است، این امر ممکن است به نحوه مشاهده و درک ما از الگوهای طبیعی مربوط باشد.
مطالعات نشان داده است که هنگامی که شکل چیزی در مقیاسهای کوچکتر تکرار شود، مانند شاخههای یک درخت، مارپیچ یک صدف یا انشعابهای یک رودخانه، میتواند در مغز بزرگسالان حالت آرامش ایجاد کند، استرس کلی را کاهش دهد و یک احساس آرامشبخش تولید کند.
این به عنوان "تسلط فراکتال"، یعنی توانایی شناسایی و پردازش الگوهای کاهشی نسبتاً ساده شناخته میشود.
تحقیقات جدید در مورد کودکان خردسال نشان میدهد که واکنش ما به مناظر طبیعی فراکتال آنطور که برخی تصور میکنند، لزوماً از طریق در معرض آنها قرار گرفتن آموخته نمیشود. یافتهها حاکی از آن است که این توانایی در سه سالگی نیز در ما وجود دارد و حتی میتواند در تجربه ذاتی انسان باشد.
کلی روبلز، روانشنا از دانشگاه اورگان توضیح می دهد: "برخلاف انسانهای اولیه که بیرون از خانه در ساوانا - دشت پوشیده از علف و درختان دور از هم به ویژه در آفریقا - زندگی میکردند، انسانهای امروزی بیشتر اوایل زندگی خود را در داخل این ساختارهای ساخت دست بشر، میگذرانند. بنابراین، از آنجا که کودکان خیلی در معرض این الگوهای فراکتال طبیعی با پیچیدگی کم تا متوسط قرار ندارند، این مزیت باید از چیزی در اوایل رشد آمده یاشد و یا شاید ذاتی باشد."
اصطلاح "فراکتال" در سال 1975 ابداع شد، اما مدتها قبل از آن، هنرمندانی مانند جکسون پولاک، اِشر و کاتشوشیکا هوکوسای از این الگوهای طبیعی برای تأثیرات مختلف در هنر خود استفاده کردند.
تجزیه و تحلیل فراکتال در واقع میتواند به تمایز بین آثار جعلی جکسون پولاک و آثار واقعی وی کمک کند. حتی نحوه ردیابی چشم انسان از یک نقاشی یا نحوه پردازش مغز ما از اطلاعات به دست آمده را میتوان به عنوان داشتن یک الگوی فراکتال توصیف کرد.
مطالعات سالهای گذشته نشان داده است که بزرگسالان انواع خاصی از الگوهای فراکتال با سطح خاصی از پیچیدگی را که بیشتر در طبیعت یافت میشود، ترجیح میدهند.
به عنوان مثال فراکتالهای آماری، الگوهای مشابهی را در مقیاسهای مختلف نشان میدهند و متقارن نیستند (مثل خطوط ساحلی، ابرها و کوهها). هنگام مشاهدهی این موارد، انسان پیچیدگی سطح متوسط را که یادآور صحنههای ساواناست، ترجیح میدهد.
اما هنگام بررسی فراکتالهای دقیق، که الگوی یکسانی را در هر مقیاس نشان میدهند (مثل دانههای برف)، پیچیدگی بیشتر ترجیح داده میشود.
این نشان میدهد که ممکن است یک ترجیح همگانی برای الگوهای طبیعی در میان بزرگسالان وجود داشته باشد و به نظر میرسد تأثیر تسکین دهندهای بر ما دارد. اما ما چه زمانی در زندگی خود به چنین سازگاریای با این اشکال رسیدیم؟
ممکن است پاسخ این باشد که ما به مرور زمان، از طریق قرار گرفتن مکرر در معرض اشیا طبیعی، این کار را یاد گرفتیم. این اتفاق به عنوان اثر Goldilocks شناخته میشود و نشان میدهد که هرچه زمان میگذرد، ما به تدریج دانش خود را از اشکال پیچیدهتر افزایش میدهیم تا اینکه در نهایت، الگوهایی را ترجیح میدهیم که پیچیدگی سطح متوسط را که نه برای مغز ما خیلی زیاد است و نه خیلی کم، نشان دهند.
اما تفسیر دیگری نیز وجود دارد. اگر این تمایلات در کودکان نیز وجود دیده شود، به این معناست که یک مکانیسم بیولوژیکی جدید یا تکاملی وجود دارد که سیستم بینایی ما را طوری شکل میدهد که ساختارهای طبیعی را ترجیح دهد.
اولین مطالعه برای بررسی این ایده اکنون شواهدی را در حمایت از نظریه جهانی تسلط فراکتال کشف کرده است.
دادههای این مطالعه توسط 82 بزرگسال 18 تا 33 ساله و 96 کودک بین 3 تا 10 سال ارائه شده است. همهی شرکتکنندگان الگوهای فراکتال را روی صفحه نمایش تبلت بررسی کردند.
در هر دور، شرکتکنندگان با یک جفت تصادفی از الگوهای دقیق روبرو میشدند که طیفی از پیچیدگی (که شبیه شاخه درخت یا شبیه برف به نظر میرسید) یا یک جفت تصادفی از الگوهای آماری با پیچیدگیهای مختلف را نشان میدهد (که شبیه ابر به نظر میرسید).
هنگامی که داوطلبان در هر 10 دور انتخاب کردند که کدام تصویر را ترجیح میدهند، سپس یک آزمون گرایش بصری و یک پرسشنامه را تکمیل کردند.
در حالی که بزرگسالان و کودکان ترجیح خود را برای الگوهای خاص نشان دادند، اما تفاوت کلی بین گروهها وجود ندارد. بعلاوه، هیچ رابطهای بین نحوهی پردازش این تصاویر توسط شرکتکنندگان، سن یا انتخاب آنها وجود نداشت.
بزرگسالان و کودکان وقتی با الگوهای تکراری آماری روبرو میشوند، پیچیدگی کم تا متوسط را ترجیح میدهند. اما وقتی با الگوهای تکراری دقیق روبرو میشوند، معمولاً الگوهای پیچیدهتر را ترجیح میدهند.
روبلز میگوید: "ما دریافتیم که مردم متداولترین الگوی طبیعی، الگوهای آماری فراکتال با پیچیدگی کم تا متوسط را ترجیح میدهند و این ترجیح از دههها قرار گرفتن در معرض طبیعت یا تفاوتهای فردی در نحوه پردازش تصاویر ناشی نمیشود. تمایل ما برای انتخاب فراکتالها قبل از تولد سه سالگیمان تنظیم شده است که نشان میدهد سیستم بینایی ما برای پردازش بهتر این الگوها که در طبیعت بسیار شایع هستند، سازگار شده است."
اگر زیباییشناسی فراکتال صرفاً بازتابی از قرار گرفتن در معرض رایجترین الگوهای موجود در طبیعت بود، پس تفاوت سن باید نمایان شود. تحت این سناریو، با افزایش سن کودکان، آنها باید شکلهای پیچیده تر را ترجیح دهند.
اما ظاهراً این مورد حداقل در تحقیقات اولیه وجود ندارد. این مطالعه از نظر اندازه کوچک است و لازم است از طریق مطالعه بیشتر تأیید شود، اما این واقعیت که به نظر میرسد بزرگسالان و کودکان الگوهای طبیعی یکسانی را ترجیح میدهند نشانگر تسلط فراکتال در اوایل زندگی است و انعکاسی از محیط کودکی فرد نیست.
همچنین ممکن است به این معنی باشد که با دیدن شکلهای فراکتال کودکان و بزرگسالان از مزایای یکسانی برخوردار میشوند.
روبلز میگوید: "طبیعت این مزایا را به صورت رایگان فراهم میکند، اما ما هر روز بیشتر خود را در محاصره مناظر شهری عاری از فراکتال مییابیم. این مطالعه نشان میدهد که با استفاده از فراکتال در محیطهای شهری میتوان از همان سنین پایین از مزایای آن را بهرهمند شد."
این مطالعه در Humanities and Social Sciences Communication منتشر شده است.
# روانشناسی # فراکتال # زیباییشناسی